با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید
به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين
وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد
و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
قبل ترها،همدیگر را میدیدم
بعد تلفن آمد.
دستها همدیگر را گم کردند.
بغل ها هم همینطور.
همه چیز شد صدا.
اما صدا را هنوز میشنیدیم.
حتی صدای نفس مزاحم هایی که فقط فوت میکردند...
بعدتر،اس ام اس آمد.
صدا رفت. همه چیز شد نوشتن.
ما مینوشتیم. بوسه را مینوشتیم.
بغل را مینوشتیم.
گاهی هم،همدیگر را "نفس" خطاب میکردیم.
یعنی حتی نفس را هم مینوشتیم...
مدتی بعد،صورتک ها آمدند.
دیگر کمتر مینوشتیم. بجایش،یک صورت کج و معوج برای هم میفرستادیم که مثلا داشت میگفت:
"هاگ(hug)" یا یک بوسه فرستاده بود یا هر چیزی...
چندوقت پیش هم،یکی آدرس کانالش را برایم فرستاد.
تا پیام را خواندم،آمدم چیزکی بنویسم برایش.
زیر صفحه را گشتم،دیدم نمیشود.
یعنی دیگر حتی نمیشد نوشت. ما دست و نفس و بوسه و بغل را قبلا کشتیم.
ولی کلمه...
من نمیخواهم کلمه را از دست بدهم.
این آخرین دارایی است..
زندگی فردا نيست، زندگیامروز است، زندگی قصه عشق است و اميد، صحنه ی غمها نيست به چه می انديشی؟
نگرانی بیجاست، عشق اينجا و تو اینجا و خدا هم اينجاست،
پای در راه گذار،
راهها منتظرند، تا تو هر جا كه بخواهی برسی،
پس رها باش و رها، تا نماند قفسی
قهوه خوشمزه است خوشمزگی اش به همان تلخ بودنش ست وقتى میخوریم
تلخی اش را تحویل نمیگیریم
اما
می گوییم چسبید زندگی هم روزهای تلخش بد نیست
مثل قهوه می ماند تلخ است اما لذت بخش....
تلخی هایش را تحویل نگیر.
بخند و بگو عجب طعمی!
هروقت برای آشتی آمدی گلویت را صاف کن جمله ات را با یک "دوستت دارم" شروع کن یا مثلن "چقدر دلم برایت تنگ شده" زن ها قرار نیست سرداران جنگ باشند یک "دروغ کوچک" کافیست